معنی کلمه همراهی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

همراهی

همراهی. [هََ] (حامص مرکب) معیت. همراه بودن (شدن):
هوایی بد است آنکه بر چشم زد
بد آرد به همراهی چشم بد.
نظامی.
اگر شبدیز با ماه تمام است
به همراهیش گلگون تیزگام است.
نظامی.
|| مساعدت. معاضدت و دستگیری، به خصوص نسبت به کسی که فقیر باشد. || (اِ مرکب) کنایه از اعضای بدن نیز هست. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه: همراهیان).


کلمه

کلمه. [ک ُ م ِ] (اِ) رجوع به کله مه (نوعی ماهی) شود.

فرهنگ عمید

همراهی

همراه بودن با یکدیگر،
هم‌سفری،
[مجاز] موافقت،
[مجاز] اعانت، یاری،

واژه پیشنهادی

همراهی

ملازمت

اسکورت

رفاقت

بدرقه

ملازم

همیاری

به پای هم موندن

ملازمت

فارسی به عربی

کلمه

فعل، کلمه


همراهی

رفقه، مکمل، موده

معادل ابجد

کلمه همراهی

356

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری